به گزارش مشرق، سپیدهدم شنبه گذشته جوان ۳۷ ساله ای با یکی از نیروهای افتخاری پلیس تماس گرفت و ادعا کرد: «پدرم جوانی را به قتل رسانده و از من خواسته است تا جسد را با خودرو به بیابان ببرم و آن را گم و گور کنم!»
فردی که به صورت افتخاری با پاسگاه انتظامی هلالی مشهد همکاری می کند با شنیدن این ماجرا، از او خواست به پاسگاه برود و خودش را معرفی کند تا مشکلی برایش به وجود نیاید!
بنابراین گزارش، «جمال» هم که منتظر همین جمله بود، سوار بر خودروی پژو ۲۰۶ شد و در حالی که جسد جوانی حدود ۳۸ ساله در صندلی عقب قرار داشت به طرف پاسگاه انتظامی هلالی حرکت کرد و با خودرو به داخل پاسگاه رفت. ماموران انتظامی با دیدن جسد خون آلود، راننده پژو را بازداشت کردند و این ماجرای عجیب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند. طولی نکشید که قاضی دکتر صادق صفری به همراه گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی و عوامل بررسی صحنه جرم وارد مرکز انتظامی شد و به تحقیق در این باره پرداخت.
«جمال» (راننده ۳۷ ساله پژو) در شرح این ماجرا به قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: روز گذشته پدرم که مردی معتاد و خلافکار است با این جوان (مقتول) درگیر شد و او را با شلیک گلوله از سلاح کلت کمری به قتل رساند سپس از من خواست تا جسد را از بین ببرم ولی من که ترسیده بودم با یکی از افرادی تماس گرفتم که با پلیس همکاری می کند و از او کمک خواستم که با پیشنهاد او نیز به کلانتری آمدم.
این راننده جوان در پاسخ به سوال مقام قضایی که چرا پدرت آن جوان را به طور مسلحانه به قتل رساند؟ نیز گفت: او به صورت پنهانی تلاش کرده بود تا با همسرم ارتباط غیراخلاقی برقرار کند که پدرم فهمید و به او از فاصله نزدیک شلیک کرد! چون خیلی روی مسائل ناموسی حساس است!
در حالی که مقام قضایی به آثار بریدگی روی گردن مقتول ۳۸ ساله و آثاری روی پاهای وی چشم دوخته بود و زمینه شکنجه قبل از جنایت را در افکار خود بررسی می کرد در همان تحقیقات مقدماتی به این نتیجه رسید که جمال (راننده) حقیقت ماجرا را کتمان می کند و به احتمال زیاد نقشی اساسی در وقوع قتل مسلحانه دارد. بنابراین با آن که جمال در کمال خونسردی به سوالات قضایی پاسخ می داد، قاضی دکتر صفری دستور بازداشت پدر ۶۰ ساله وی را صادر کرد تا قطعات پازل این پرونده جنایی تکمیل شود. دقایقی بعد عوامل انتظامی، رمضان (پدر جمال) را در منزلی واقع در حاشیه شهر دستگیر کردند و به پاسگاه انتقال دادند اما او که چهره ای ژولیده داشت و به دلیل شدت اعتیاد به صورت نامفهوم سخن می گفت، ناگهان با مشاهده جسد، هراسان و وحشت زده فریاد زد این که دامادم «حمید» است!
مرد معتاد که نمی خواست دوباره نگاهش به جسد دامادش بیفتد، با چشمانی حیرت زده درباره مرگ او سوال می کرد که از میان جملات قاضی ویژه قتل عمد متوجه شد، اورا به اتهام قتل دامادش دستگیر کرده اند. او دیگر حال خود را نمی فهمید و با همان کلمات نامفهوم خود را بی گناه می دانست و مدعی بود که از قتل حمید (شوهر دخترش) اطلاعی ندارد!
در این هنگام قاضی صفری که به طور غیرمحسوس رفتارهای «رمضان» را زیر نظر داشت براساس تجربیات قضایی و در همان تحقیقات مقدماتی دریافت که «جمال» متهم اصلی پرونده است و تلاش می کند تا به خاطر وضعیت اسفبار پدرش قتل را به او نسبت دهد به همین دلیل دقایقی بعد دستور آزادی «رمضان» را صادر کرد و بدین ترتیب «جمال» با راهنمایی های قضایی دوباره زیر بازجویی های فنی کارآگاهان اداره جنایی قرار گرفت.
او که هنوز خونسردی خود را حفظ کرده بود وقتی مقابل سروان منفرد (افسر پرونده) نشست، قصه دیگری را بازگو کرد و گفت: من به خاطر نجات یکی از بستگانم مجبور شدم دروغ بگویم! «حمید» شوهر خواهرم است اما سعی می کرد با همسر برادر یکی دیگر از دامادهایمان که قاسم نام دارد، ارتباط داشته باشد! قاسم هم موضوع را فهمید و از من خواست تا به طریقی «حمید» را به بیابان های منطقه تبادکان بکشانم، من هم او را سوار پژو کردم و به محل قرار بردم که قاسم نیز با موتورسیکلت آمد و او را در حالی با شلیک گلوله کشت که «حمید» همه این ها را تهمت می دانست و انکار می کرد!
با آن که باز هم اعترافات و اظهارات وی برای مقام قضایی و کارآگاهان قابل باور نبود اما قاضی دکتر صفری از کارآگاهان خواست برای دستگیری قاسم (فرد مورد ادعای متهم) اقدام کنند ولی اثری از قاسم در محل هایی نبود که متهم نشانی آن را به کارآگاهان می داد. در همین حال بود که «جمال» با ارشاد و نصایح قاضی ویژه قتل عمد، تصمیم گرفت حقیقت موضوع را بیان کند. او این بار به افسر پرونده گفت: او نه تنها چشم بد به همسرم داشت بلکه قصدداشت زمینه ارتباط با همسر یکی دیگر از بستگانم را نیز فراهم کند به همین دلیل من با هماهنگی قاسم تصمیم گرفتم تا او را به قتل برسانم. این بود که مدتی قبل ابتدا یک سلاح کلت کمری را به طور غیرقانونی خریدم و سپس نقشه جنایت را طرح کردم.
ساعت ها قبل از آن که جسد را به پاسگاه بیاورم، «حمید» را به بهانه ای سوار خودرو کردم واو را در حالی به بیابان های اطراف تبادکان بردم که قاسم هم سوار بر موتورسیکلت ما را تعقیب می کرد وقتی در بیابان توقف کردم حمید هم از راه رسید و دو نفری با تهدید چاقو و تیغ موکت بری از او خواستیم تا درباره مزاحمت هایش بگوید ولی او همچنان این موضوع را انکار می کرد و آن ها را تهمت می دانست به همین دلیل بعد از آن که چند ضربه با چاقو و تیغ به گردنش زدیم من ناگهان سلاح را بیرون کشیدم و گلوله ای به سرش شلیک کردم که روی زمین افتاد. سپس جسد را به بیابان بردم و رها کردم ولی ترسیدم که جنایت به گردن من بیفتد. به همین دلیل دوباره جسد را در صندلی عقب گذاشتم و به محل زندگی خودمان در انتهای بولوار طبرسی شمالی آمدم و با فردی تماس گرفتم که می دانستم با ماموران پاسگاه همکاری می کند و ...
اعترافات «جمال- م» در حالی رنگ حقیقت داشت که تا ظهر روز شنبه گذشته تحقیقات مقام قضایی به طول انجامید و برخی دیگر از افراد و نزدیکان متهم نیز به پاسگاه انتظامی احضار شدند و برای افشای راز این جنایت مسلحانه مورد تحقیق قرار گرفتند.
در پی اعترافات صریح متهم، وی با صدور دستور بازداشت موقت توسط قاضی ویژه قتل عمد در اختیار کارآگاهان آگاهی قرار گرفت و بدین ترتیب بررسی های پلیس زیر نظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) ادامه یافت تا زوایای پنهان و جزئیات این جنایت مسلحانه هولناک فاش شود؛ چرا که احتمال می رود «حمید» قبل از وقوع جنایت مسلحانه، شکنجه شده باشد.